جايگاه اسب در اسلام (بخشي از مقاله اسب در جلد اول دانشنامه كشاورزي)

در قرآن كريم، از اين حيوان با احترام ياد شده و خداي تعالي به گام‏هاي آن سوگند ياد كرده است. همچنين در پنج مورد، به تعبير «خيل» از آن ياد شده و تعابير «خير، صافنات جياد، عاديات و موريات» درباره¨ آن به‏كار رفته است. مفسران قرآن نيز در آثار خود به تفصيل درباره¨ اسب بحث كرده‏اند. يكي از مواردي كه در آن به اسب توجه شده، آيات نخست سوره¨ عاديات است. در اين آيات، خداوند به شيوه¨ حركات اسب‏ها سوگند خورده و فرموده است: «وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا ٭ فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا ٭ فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا» (عاديات/100، 1، 3). «عاديات» به اسباني گفته مي‏شود كه از دويدن زياد به نفس مي‏افتند؛ «موريات» به اسباني اطلاق شده كه از برخورد سم آنان برسنگ‏ها آتش مي‏جهد و «مغيرات» به هجومي اطلاق شده است كه صبحگاهان توسط اسب‏ها انجام مي‏گيرد.[1]

يكي ديگر از آياتي كه در آن به موضوع اسب پرداخته شده، آيات 30-32 سوره¨ ص/38 است كه در آن از اسب با تعبير «صافنات» و «خير» ياد شده است. محتواي آيه به جريان ‏سان‏ديدن حضرت سليمان# از اسبانش برمي‏گردد. اين آيه در بين مفسران از ديرباز در پيوند با چند موضوع مهم، مورد بحث بود. بنا به تفسيري از آيه، روزي حضرت سليمان#، بسيار شيفته¨ منظره¨ سان اسب‏ها شد؛ به‏گونه‏اي كه آفتاب غروب كرد و وي از خواندن نماز عصر غفلت كرد. اين امر موجب اندوه و خشم سليمان شد و فرمان به كشتن اسب‏ها داد؛ خداوند آفتاب را براي وي بازگرداند! و او نمازش را خواند.[2] اين تفسير موجب پيدايش چند تأمّل در بين مفسران و متكلمان شد: تأمّلي كه به موضوع عصمت پيامبران مربوط مي‏شود؛ تأمّلي كه درباره¨ امكان و عدم امكان بازگشت خورشيد، براي مقصود يادشده است؛ و تأمّلي كه درباره¨ چرايي كشتن اسب‏ها در عين بي‌تقصيربودن آن‏ها مطرح است.

متكلمان و مفسران در پاسخ به اين نكته‏ها سخنان فراواني مطرح كرده‏اند كه نيازي به بازگويي آن‏ها نيست. اما به‏نظر مي‏رسد پاسخي كه سيد مرتضي به اين ايرادها داده است، افزون بر قانع‏كننده بودن، به مقصود آيه نزديك‏تر است. به نظر وي ظاهر آيه، گوياي آن است كه سليمان# به ياد وفرمان الهي اسب‏ها را دوست مي‏داشت. ايشان به هنگام سان ديدن مشعوف شد و فرمان داد تا آن‏ها را بازگردانند تا دوباره ببيند. ديدن زيبايي اسب‏ها موجب شد كه وي بر يال، گردن و پاهاي حيوان دست بكشد و اين امري متداول در بين دارندگان اسب است و در آيه، بحثي از خورشيد، غروب آن، غفلت سليمان# از نماز و امثال آن‏ها مطرح نيست.[3]

آيه¨ ديگر درباره¨ اسب، آيه¨ 8 نحل/16 است، خداوند در اين آيه، از فلسفه¨ آفرينش پاره‏اي از حيوانات و از جمله اسب سخن گفته است. در اين آيه از اسب، قاطر و الاغ به عنوان وسيله¨ سواري و زينت نام برده شده است. در ميان بشر، اسب همواره به عنوان وسيله¨ زينت و تفاخر تلقي مي‏شد؛ شايد به همين دليل است، خداوند به هنگامي كه در آيه¨ 14 آل‌عمران/3 از عشق و علاقه¨ انسان به شهوات و خواستني‏ها سخن مي‏گويد، در كنار زن، مال و… از اسبانِ نشان‏دار هم ياد مي‏كند. اينكه مقصود از «مسوّمه» كه در اين آيه به عنوان وصف اسب آمده چيست، بين مفسران اختلاف است؛ چنان‏كه آن را به اسبان زيبا و نيكومنظر، علامت‏دار، اسبان در چراگاه،[4] اسبانِ تعليم‏ديده،[5] و به اسبانِ آماده¨ جهاد تفسير كرده‏اند.[6] در سوره¨ حشر در چند آيه از حكم غنايمي بحث مي‏شود كه بدون تاخت اسب به دست آمده است. در آيه¨ 63 اسراء/17 از سپاه پياده و اسب‏سوارِ شيطان سخن به‏ميان آمده است كه ظاهراً معناي تحت‏اللفظي خيل، مقصود نيست. در آيه¨ 60 انفال/8 ازعبارت «رباط الخيل» استفاده شده است كه در آن، از تجهيز نيرو و تدارك اسب‏هاي مخصوص جنگ سخن به ميان آمده است و در همين مقاله از آن بحث شده است.

به پيروي از توجهي كه قرآن به اسب داشته و نيز به دليل اهميتي كه اين حيوان در زندگي مسلمانان به‏ويژه در جنگ‏ها داشت، در روايات اسلامي ارزش آن يادآوري[7] و به پرورش اسب توصيه شده است.[8] همچنين در اين روايات، تمايزهاي موجود بين اسب‏ها مطرح شده،[9] اسب‏هاي خاصي توصيف و[10] به ثوابي كه در نگه‏داري اسب وجود دارد، توجه داده شده است.[11] در مبحث جهاد، سخنان بسياري از پيامبر اسلام@ و ائمه¨ معصومان“، درباره¨ اسب نقل شده است. محدثان بزرگ شيعه اين روايات را در آثار خود، در كتاب جهاد آورده‏اند. استحباب نگه‏داري و احترام به اسب، پيوند خير و نيكي به اسب،[12] استحباب تغذيه¨ خوب اسب،[13] تشويق به گزينش اسب اصيل نسبت به غير اصيل،[14] ترجيح برخي از رنگ‏هاي اسب‏ها نسبت به برخي ديگر،[15] تربيت و آموزش اسب،[16] اسب‏دواني و مسابقه¨ اسب‌سواري،[17] تيراندازي بر پشت اسب،[18] ازجمله مضاميني هستند كه در روايات مورد توجه قرار گرفته‏اند.

گزارش‏هاي تاريخيِ قابل توجهي نيز درباره¨ اسب، در متون تاريخي مسلمانان وجود دارد؛ در اين گزارش‏ها از شمار اسب‏هايي كه در جنگ‏هاي صدر اسلام از سوي مسلمانان يا دشمنان آنان، در معركه¨ جنگ استفاده مي‏شد، سخن به‏ميان آمده است؛[19] رفتارهايي كه تعدادي از اسب‏ها در اين ميادين داشتند، شمار اسب‏هاي كشته‏شده¨ طرفين، نام دارندگان و پرورش‏دهندگان اسب‏ها گزارش شده است. با قدرت‏گرفتن مسلمانان و شروع كشورگشايي‏ها و تبديل‏شدن خلافت به سلسله‏هاي حاكمان، اسب به ابزاري براي تفاخر تبديل شد و اين تحول، اسب را به جايگاه والايي در بين مسلمانان رساند كه در گزارش‏هاي مورخان مسلمان بازتاب يافت.

تشويق‏هاي پيامبر براي توجه مسلمانان به اسب: يكي از مهم‏ترين عوامل توسعه¨ صنعت پرورش اسب در بين مسلمانانِ صدر اسلام، تشويق‏هاي پيامبر@ درباره¨ اسب بود. مسلمانان در جنگ بدر فقط دو اسب داشتند؛[20] در حالي كه در جنگ خيبر دويست اسب‏سوار در جنگ مشاركت داشتند و پيامبر به هر اسب‏سوار دو برابر پياده، از غنايم داد[21] و در جنگ حديبيه، از1500 جنگجو، سيصد نفر آنان اسب‏سوار بودند.[22] نيز زماني كه پيامبر@ درگذشت، در سپاهي كه قبل از وفات به فرماندهي اسامه تدارك ديده بود، هزار اسب وجود داشت.[23] اين روند، چنان با سرعت پيش رفت كه در جنگ قادسيه، سعدبن‏ابي‏وقاص با 30000 اسب‏سوار وارد عراق شد.[24] پيامبر@ با چند شيوه به رونق پرورش اسب در بين مسلمانان همّت گماشت:

1. تشويق‏هاي كلامي: مورخان سخنان بسياري از پيامبر اكرم@ درباره¨ ارزش و اهميت اسب و ثواب نگه‏داري و پرورش آن نقل كرده‏اند؛ از جمله: «اسب نگه‏داري كنيد و دست به پيشاني و كفل اسب بكشيد و بر آن‏ها افسار بزنيد؛ اما اسب را براي خون‏ريزي و غارت به‏كار نگيريد».[25] آن حضرت حتي با پيراهن خود دماغ و چشم اسبش را پاك مي‏كرد؛ به گونه‏اي كه مورد اعتراض اطرافيان قرار گرفت و در پاسخ فرمود: «جبرئيل درباره¨ بي‏اعتنايي به اسب، مرا سرزنش كرد». در جنگ تبوك، خود، توبره¨ جو را بر گردن اسبش آويخت و بعد از آن با رداي خود پشت اسبش را نوازش كرد؛ و چون به ايشان اعتراض كردند، فرمود: «شايد جبرئيل به من چنين فرمان داده است». در سخن ديگري فرمودند: «هركس جو را با توبره بر گردن اسبش بياويزد، خداوند براي هر دانه جو، حسنه‏اي براي وي مي‏نويسد».[26] حتي به نوع رنگ‏هايي كه مطلوب بود، توصيه مي‏كردند؛ از جمله اينكه فرمودند: «اسب‏هاي سياه متمايل به سرخ، با پيشاني و دست و پاي سفيد برگزينيد يا اسب اشقر، با همان ويژگي يا اسب ادهم با آن ويژگي انتخاب كنيد».[27] آن حضرت در روايتي يادآور مي‏شوند كه خداوند و فرشتگان وي بر كساني كه اسب نگه مي‏دارند درود مي‏فرستند.[28] پيامبر@ خود براي توجه‏دادن مسلمانان به ارزش اسب، پاسخ سلام يك اسب‏سوار را به صورت جمع بيان مي‏كند و در برابر اعتراض ديگران مي‏گويد، سلام من به سوار و اسبش بود![29] ايشان همه¨ خير را تا روز قيامت، گره‏خورده بر پيشاني اسب مي‏دانست و اسب‏داران را ياري‏شده به اسب مي‏شمرد و از بريدن دم اسب و نيز اخته‏كردن آن نهي مي‏كرد.[30]

بنا به توصيه¨ پيامبر اكرم@ سواركاري در بين مسلمانان، از جايگاه والايي برخوردار بوده و مسلمانان به آموزش آن اهتمام ورزيدند. در روايتي پيامبر@ فرمان مي‏دهند: «به فرزندان خود اسب‏سواري بياموزيد».[31] همواره در دربار خلفا، حاكمان و اميران، افرادي بودند كه به آموزش اسب‏سواري به افراد خاص مي‏پرداختند؛ غير از اين افراد، تعليم اسب‏سواري از پدران به فرزندان به عنوان يك وظيفه و رسم، امري متداول بود. اين نوع تعليم‏ها هنوز هم در بين مردمي كه اسب در زندگي آنان حضور پررنگي دارد، مانند تركمن‏ها، كرد‏ها و عشاير رواج دارد. در مناطقي كه اسب‏سواري به نوعي ورزش و حرفه تبديل شده است، مانند شهرهاي بزرگ، مراكزي خاص براي تعليم اسب‏سواري وجود دارد.

2. برگزاري مسابقات اسب‏سواري: گزارشگران بازگو مي‏كنند كه پيامبر اكرم@ مسابقات قابل توجهي بين مسلمانان در زمينه¨ اسب‏دواني برگزار كرده‏اند. همچنين از جوايزي نام برده‏اند كه آن حضرت براي اين مسابقات تعيين كرده بود؛ از اسب‏ها و سواركاراني نيز ياد شده كه دراين مسابقات پيروز شده‏اند. در يكي از روزها، هنگامي كه مشركان مي‏خواستند به‏طور ناگهاني به مدينه دستبرد بزنند مسلماني متوجه مي‏شود و به ديگران اطلاع مي‏دهد؛ شماري از جمله پيامبر@ به تعقيب آنان مي‏روند و پس از اطمينان از فرارشان، مسلمانان به مسابقه مي‏پردازند و پيامبر@ مسابقه را مي‏برد و به اسب خود افتخار مي‏كند.[32] بارديگر آن حضرت از منطقه¨ «حفياء» تا مسجد بني‏زريق مسابقه برقرار كرد و به سه نفر نخستين، جوايزي دادند.[33] برگزاري مسابقه و تعيين جايزه¨ نقره براي برنده‏ها از سوي پيامبر@ كار متداولي بود.[34] اين نوع مسابقات، نقش جدي در گسترش اسب‏داري و نيز تعليم اسب و اسب‏سواري داشت. با توجه به اينكه پيامبر@ برگزاري مسابقه با برد و باخت را به‏طور كلي نهي كرده بود، استثناي مسابقات سواركاري، مفهوم بسيار گويايي در نگرش آن حضرت به اسب دارد.[35]


[1]. التبيان، ج10، ص397.

[2]. تفسير قرطبى، ج15، ص195.

[3]. تنزيه الانبياء، ص136.

[4]. مجمع البيان، ج2، ص712؛ الدرّ المنثور، ج2، ص163؛ جامع البيان، ج3، ص275 – 278.

[5]. المنار، ج3، ص245.

[6]. جامع البيان، ج3، ص277 – 278.

[7]. تفسير ثعلبي، ج3، ص26.

[8]. همان.

[9]. سنن بيهقي، ج6، ص330.

[10]. مسند احمد بن‌حنبل، ج5، ص300.

[11]. احكام القرآن، ج2، ص423.

[12]. وسائل الشيعة، ج11، ص466.

[13]. همان، ص471.

[14]. همان، ص470.

[15]. همان، ص473.

[16]. همان، ص493.

[17]. همان، ج19، ص249.

[18]. همان، ص250.

[19]. التنبيه و الأشراف، ص204، 211، 216، 222.

[20]. امتاع الاسماع، ج1، ص74.

[21]. المصنف، ج7، ص661.

[22]. همان، ص662.

[23]. السيرة الحلبيه، ج3، ص230.

[24]. فتوح الشام، ج2، ص185.

[25]. تفسير قرطبي، ج8، ص35.

[26]. سبل الهدي والرشاد، ج11، ص418.

[27]. همان.

[28]. المهذّب، ج1، ص292.

[29]. دعائم الإسلام، ج1، ص344.

[30]. همان، ج1، ص345.

[31]. لسان العرب، ج10، ص221.

[32]. الكافى، ج5، ص50.

[33]. بحار الأنوار، ج19، ص184.

[34]. الكافى، ج5، ص50.

[35]. بحار الأنوار، ج103، ص190.